یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم

ساخت وبلاگ

اگه بیست نگیری میکشمت! ریاضیتو بیست نشی دیگ دوست ندارم!چرا این نمررو گرفتی؟!بااااید شاگرد اول کلاستون بشی! این جمله هارو خیلی از ماها شنیدیم،حالا یا از مادرپدر خودمون یا مادر و پدر بچه های دیگ. چندروز پیش از جلوی مدرسه ابتدایی رد میشدم.بچه ها تعطیل شده بودن.یکی از مادرا جلوی در مدرسه کیف بچشو باز کرده بود و با اخم و غرغرمشغول نگاه کردن دفتر دخترش بود. یبارم تو اتوبوس قشنگ مشخص بود که بچه الان دوس نداره سراغ درسو کتاب بره!ولی مامانش بزور میگفت بیا باهم بخونیم!تمرین کنیم،پسرش همش در حال بازیگوشی بود و مامانشو حرص میداد! البته حقم داشت! اخه مگه چه خبره که یه بچه کوچیک تو اتوبوس درس بخونه!اونم اول سال! چقد خوب می شد که این مامان باباها انقد فشار به بچه ها برای گرفتن نمره بیست و عالی شدن نیارن. فکرمی کنن همه باید عالی باشن!بیست بگیرن!همه که هوش یکسانی ندارن. یکی از استادا میگفتن که تو بهشت زهرا یه دانش آموز بخاطر فشار و استرس نمره سکته کرده بود! دانش آموزایی بودن که بخاطر گرفتن نمره پایین خودکشی کردن.... بنظرم معلما تو جلساتی که با والدین میذارن خوبه که این چیزارو بگن و از سخت گیری بیش از حد جلوگیری کنن. اگه یه دانش آموز تو درس خوندن ضعیفه سعی کنیم ببینیم تو چه زمینه ای مهارت داره،اون مهارتو به خانواده دانش آموز بگیم تا مهارتشو تقویت کنه. فکر کنم با این کارا از اتفاقای ناراخت کننده بشه جلوگیری کرد. همه به این جمله برسیم که جامعه فقط دکتر،مهندس و دانشمند نمیخواد! به نجار،هنرمند،ورزشکار...نیاز داریم. یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3goldian940 بازدید : 31 تاريخ : شنبه 24 دی 1401 ساعت: 0:49

چهارشنبه ای که گذشت بعد از دو جلسه کارورزی در دانشگاه رفتیم مدرسه. خیلی خوشحال بودم چون از یه طرف مستقیم با کلاس درس و دانش آموزا سروکار داشتیم از طرفی هم با دوستام تو یه مدرسه بودیم هرچند که دوتا از بچه ها افتادن مدرسه ای که رو به روی مدرسه ما بود.مدرسه ای که استاد برای کارورزی انتخاب کرده بودند یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3goldian940 بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 4 ارديبهشت 1401 ساعت: 16:38

امروز دومین روزی بود که میرفتم مدرسه.با وجود اینکه کارورزی چهارشنبه هاست و دانشگاه درطول هفته انرژیمو میگیره ولی چهارشنبه ها با کلی انرژی و اشتیاق میرم مدرسه و از شنبه منتظرم که چهارشنبه برسه. این هفته احساس راحتی بیشتری میکردم و استرس کمی که هفته پیش داشتم را نداشتم. وقتی رفتم سرکلاس معلوم شد که امروز امتحان دارند.یکی از بچه های کلاس هرسری هرچی ازش پرسیدم گفت نمیدونم!امروزم ازش سوال کردم که امتحان چی دارید گفت نمیدونمو شونه بالا انداخت! دوستش که نیمکت جلوییش بود گفت خانم این کلا همینه!حال نداره جواب بده.امتحان نوشتاری داریم. موقع حضور غیاب که شد و زارع غایب بود بچه ها گفتن زارع دیروز گفت که شاید امروز مریض بشه! بعد ده دقیقه آقای زارع اومدن و گفتن که مریض شدم ولی حالم خوب شدو اومدم. وقتی نشست سرجاش بعد چندقیقه دوستش گفت که زارع میگه خواب دیده حضرت یوسف اومده دست کشیده صورتش شفا پیدا کرده.خود زارعم گفت آره حضرت یوسف شفام داد! بچه ها مشغول حل کردن تمرینای ریاضی پای تابلو بودن که خانم ناظم اومد و به معلم کلاس گفت دانش آموز جدید دارید.برخورد بچه ها خیلی خوب بود!تا حرفای معاونو شنیدن کلــــ یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3goldian940 بازدید : 142 تاريخ : جمعه 21 آبان 1395 ساعت: 15:59

يك بار زنگ زده بودم منزل نقى‌زاده اسمش فرامرز بود و با يكى ديگر كه هيچ يادم نيست، سه نفرى روى يك نيمكت مى‌نشستيم. مادرش كه گوشى را برداشت، اسمش يادم رفت _منزل نقى‌زاده؟ از بابام ياد گرفته بودم بگويم منزلِ فلانى مادرش شاكى و عصبى گفت: با كى كار دارين؟ _با ... پسرتون. كدوم‌شون؟ تك‌پسر بودم و فكر اينش را نكرده بودم كه در يك خانه شايد بيش از يك پسر وجود داشته باشد. شاكى‌تر و عصبى‌تر پرسيد: كدوم‌شون؟ با كدوم‌شون كار دارى؟ هول شدم. يادم نيامد كه مثلن بگويم آنى كه اول راهنمايى‌ست. من‌من‌كنان گفتم : «اونى كه موهاش فرفريه، حرف بد مى‌زنه، قشنگ مى‌خنده»  آنى یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3goldian940 بازدید : 157 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 18:02

امروز یه خانم کوچولوی ناز با مامانو باباش مهمون خونه ی ما بودن.این اقا عرشیا وقتی دید عموها و باباش دارن با اون بازی میکنن و کمتربهش توجه میکنن شروع کرد بالاپایین پریدن!از سرو کله عموهاش رفت بالا! اسباب بازیاشو جمع میکرد دور خودشو بهانه های الکی میاورد و سعی میکرد ضغفای خاله ریزرو نشون بده و بگه من میتونم اما اون نمیتونه.. چون همیشه کانون توجه بود براش سخت بود که کس دیگ شریکش بشه.اما وقتی به جفتشون توجه میکردیم و با جفتشون بازی میکردیم خوشحال میشد و به بازی کردن ترغیب میشد. حس حسادت و خودبرتری تو همه ی ما وجود داره و تو بچگی این حس بیشتره.با ترببیت درست یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : حسادت,حسادت چیست,حسادت در قرآن,حسادت دکتر هلاکویی,حسادت زنانه,حسادت شعر,حسادت عاشقانه,حسادت مردان,حسادت مادر به دختر,حسادت به انگلیسی, نویسنده : 3goldian940 بازدید : 257 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 18:02

دو روز پیش از طرف دانشگاه رفتیم جشنواره فیلم رشد دیروقت رسیدم خونه.با وجود خستگی برای کنفرانس فردا آماده شدمو تا دیر وقت درگیرش بودم که یه نمره خوب بگیرم. کنفرانس ما گروهی بودو من نفر دوم بودم. نفر اولی که باید کنفرانس میداد به علت تاخیر مترو دیر رسید.از شانس خوبه ما نفر اول گروه قبلیم دیر رسید. و استاد عزیز گفتن دیگه نمره ارائه رو نمیگیرید! هرچی گفتیم خب ما قسمت خودمونو ارائه بدیم تا دوستمون بیاد قبول نکردن. اگه استاد میخواستن میشد بعد تدریس ایشون ما مطلبمونو ارائه بدیم.خب بعضی وقتا این اتفاقا میفته.یوقت ترافیکه،تصادف میشه،مترو تاخیر میکنه... خوبه بع یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3goldian940 بازدید : 169 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 18:02

یه سلـــــــــــــــــــــــــــــام بلند بعد یه غیبت طولـــــــانی بعضی وقتا پیش میاد که آدم هیچ حرفی برای زدن نداشته باشه ولی آخه تا کی؟؟؟؟ امروز دیگه به خودم گفتم معصومه خانم نزار انقد وبلاگ خاک بخوره!دم عیدم که هست،تصمیم گرفتم بیام این گردو خاک تنبلیو بزدایم! خبر زیاد دارم. شیرین ترین خبر اولین حقوقه!!! با واریز حقوق حس استقلال بیشتر شکوفا شد. دیگ یه دستم رفت تو جیب خودم،البته اون یکی دستم هنوز تو جیب باباست. و اما خبررررر بعدی! تدبیر دانشگاه در شیوه جدید انتخاب واحد! انتخاب واحدی که کاملا به شانس بستگی داشت و حساااابی کفر بعضی دانشجوهارو در آور یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : بدون عنوان,بدون عنوان مدحت صالح,بدون عنوان ابوبكر الامين,بدون عنوان احمد يونس,بدون عنوان بولس جورج,بدون عنوان السودان,بدون عنوان فيلم,بدون عنوان ابونا بولس جورج,بدون عنوان فيس بوك,بدون عنوان لابونا بولس جورج, نویسنده : 3goldian940 بازدید : 121 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 18:02

عصر جمعه نهمین روز از پاییز سال95 کم کم پاییز داره خودشو نشون میده.دوساله پاییز با پاییز سال های قبل فرق کرده. به چندسال پیش که برمیگردم وقتی که بوی پاییز میومد بوی مدادای تراش نشده،دفترای فانتزی خوشگل،جامدادی نو،کتابای جدید و خیلی چیزای دیگ هم میومد. الانم این بوها میادا ولی کمتر! از وقتی دانشجو شدم شروع پاییز همراه درگیری های انتخاب واحده و.... این ترم کارورزی دارم.از این بابتم خییییییلییییییی خییییییییلییییییییییی خوشحالم. مخصوصا از وقتی که دوستان وروردی91دانشگاه که امسال مشغول به کار شدن گزارش روزانه ای از کار و اتفاقات مدرسه دادن این علاقه بیشت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم...ادامه مطلب
ما را در سایت یادداشت های روزانه یک دانشجومعلم دنبال می کنید

برچسب : پاییز95, نویسنده : 3goldian940 بازدید : 133 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 18:02